روایت هفتاد و دوم
من ۲۳ سالمه، ۳ سالم بود که مادرم رو از دست دادم، اون موقع دو تا از خواهرهام ازدواج کرده بودن و فقط من و پدرم توی یه خونه زندگی میکردیم. پدر معتاده و بارها شده که منو فرستاده تا براش از دوستهاش مواد بخرم و بیارم خونه. همیشه بهم میگفت من باعث و بانی مرگ مادرم هستم و همینطور من باعث شدم که نتونه دوباره ازدواج کنه.
برای منی که اون موقع خیلی بچه بودم سخت بود که بشنوم مادرم به خاطر من سرطان گرفته و مرده. همیشه مجبورم میکرد ظرفهارو بشورم و خونه رو تمیز نگهدارم، بارها کتک خوردم و تحقیر شدم به خاطر این که چرا خونه تمیز نیست. وقتایی که میرفتم در کوچه که با دوستهام بازی کنم منو به زور میآورد توی خونه و با طناب پاهام رو میبست یا با سیخ کف پاهام رو میسوزوند، هنوزم جای یکی از این شاهکار هاش روی پامه.
اولین بار که فهمید دوست پسرم دارم چنان زد توی دهنم که دهنم پر خون شد و لبم پاره شد. من بارها و بارها دست به خودکشی زدم. هنوزم که هنوزه میگه من از دست تو و خواهرهات روم نمیشه از خونه برم شماها آبروی منو بردین. چندین بار به خواهرهام گفته بود که منو به قتل برسونن و پدرم هم میره و رضایت میده. ما یه تبر توی زیر زمین خونمون داریم، یه بار هم اونو آورد که منو باهاش بکشه که خواهرم جلوش رو گرفت. هنوزم که هنوزه نمیفهمم اینا به خاطر چی بوده. من کار بدی نکرده بودم فقط با یه پسر حرف زده بودم همین.
من ۲۳ سالمه، ۳ سالم بود که مادرم رو از دست دادم، اون موقع دو تا از خواهرهام ازدواج کرده بودن و فقط من و پدرم توی یه خونه زندگی میکردیم. پدر معتاده و بارها شده که منو فرستاده تا براش از دوستهاش مواد بخرم و بیارم خونه. همیشه بهم میگفت من باعث و بانی مرگ مادرم هستم و همینطور من باعث شدم که نتونه دوباره ازدواج کنه.
برای منی که اون موقع خیلی بچه بودم سخت بود که بشنوم مادرم به خاطر من سرطان گرفته و مرده. همیشه مجبورم میکرد ظرفهارو بشورم و خونه رو تمیز نگهدارم، بارها کتک خوردم و تحقیر شدم به خاطر این که چرا خونه تمیز نیست. وقتایی که میرفتم در کوچه که با دوستهام بازی کنم منو به زور میآورد توی خونه و با طناب پاهام رو میبست یا با سیخ کف پاهام رو میسوزوند، هنوزم جای یکی از این شاهکار هاش روی پامه.
اولین بار که فهمید دوست پسرم دارم چنان زد توی دهنم که دهنم پر خون شد و لبم پاره شد. من بارها و بارها دست به خودکشی زدم. هنوزم که هنوزه میگه من از دست تو و خواهرهات روم نمیشه از خونه برم شماها آبروی منو بردین. چندین بار به خواهرهام گفته بود که منو به قتل برسونن و پدرم هم میره و رضایت میده. ما یه تبر توی زیر زمین خونمون داریم، یه بار هم اونو آورد که منو باهاش بکشه که خواهرم جلوش رو گرفت. هنوزم که هنوزه نمیفهمم اینا به خاطر چی بوده. من کار بدی نکرده بودم فقط با یه پسر حرف زده بودم همین.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor Killing in Viry-Châtillon, France: Brothers Beat Their Sister’s Ex-Boyfriend to Death
-
Honor Killing in Ahvaz, Iran: Young woman murdered in front of her husband by her brothers
-
Honor Killing in Abadan, Iran: Daughter Strangled by Her Father
-
Honor Killing in Punjab, Pakistan: Maria Bibi Murdered by Her Father and Brothers
-
Femicide in Mierlo, Netherlands: Syrian woman stabbed to death
-
Domestic Violence Leads to Suicide in Saqez, Iran: Halaleh Eliasi’s Sad Story
-
15-year-old Iranian girl likely murdered because she was in love with a boy
-
Iranian Man Murders 12 As Revenge For Honor Killing Of Sister
-
Honour killing in Dera Ismail Khan, Pakistan: Two brothers murdered their sister
-
Honour Killing in Chennai, India: Young Dalit Stabbed to Death