روایت سی و ششم
من ۲۷سالم هست، توی ۱۷سالگی با یه نفر دوست شدم، ۱۰۰۰کیلومتر فاصله، فقط حرف میزدیم. یه روز مامانم فهمید، گوشیم رو گرفت بعد باز بهم برگردوند. شارژ که میگرفتم برای گوشیم آمار میگرفت، تا اینکه یادم نیست چجوری انگار اون تیکه از اتفاق پاک شده، بابام فهمید.
من و مامانم رو سوار ماشین کرد برد توی دامنهی یه کوه، گفت بگو از کجا پیداش کردی، بگو یا همین جا سرتو میزنم، منم یه اسم گفتم. تا مدتها توی محدودیت بودم. رفتم دانشگاه تا ۲سال خودم گوشی نداشتم که نکنه با کسی دوست بشم. الان ۱۰سال گذشته هر اتفاقی که پیش میاد هم بابام هم مامانم میگن همه اینا بخاطر سال ۸۹ هست.
من یه دختر موفق هستم که اطرافیان همه از خوب بودنم میگن، اما توی ۲۷سالگی وقتی بابام هست اجازه ندارم جایی برم، بیشتر از ۲ساعت نمیتونم بیرون باشم. من بخاطر این رفتارا خیلی از دوستام ازم دور شدن چون هیچ وقت نتونستم با خیال راحت و اعتماد از جانب خونوادم جایی برم.
من ۲۷سالم هست، توی ۱۷سالگی با یه نفر دوست شدم، ۱۰۰۰کیلومتر فاصله، فقط حرف میزدیم. یه روز مامانم فهمید، گوشیم رو گرفت بعد باز بهم برگردوند. شارژ که میگرفتم برای گوشیم آمار میگرفت، تا اینکه یادم نیست چجوری انگار اون تیکه از اتفاق پاک شده، بابام فهمید.
من و مامانم رو سوار ماشین کرد برد توی دامنهی یه کوه، گفت بگو از کجا پیداش کردی، بگو یا همین جا سرتو میزنم، منم یه اسم گفتم. تا مدتها توی محدودیت بودم. رفتم دانشگاه تا ۲سال خودم گوشی نداشتم که نکنه با کسی دوست بشم. الان ۱۰سال گذشته هر اتفاقی که پیش میاد هم بابام هم مامانم میگن همه اینا بخاطر سال ۸۹ هست.
من یه دختر موفق هستم که اطرافیان همه از خوب بودنم میگن، اما توی ۲۷سالگی وقتی بابام هست اجازه ندارم جایی برم، بیشتر از ۲ساعت نمیتونم بیرون باشم. من بخاطر این رفتارا خیلی از دوستام ازم دور شدن چون هیچ وقت نتونستم با خیال راحت و اعتماد از جانب خونوادم جایی برم.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor killing in Mashhad, Iran: Young woman murdered by her husband
-
Honor killing in Mashhad, Iran: 17-year-old kills his sister
-
داستان فیروز آزاد
-
داستان ناگفته فاطمه صفدری
-
سایههای شک و تردید: داستان تلخ صبا و مسلم
-
داستان زنکشی در میاندوآب
-
زیر آوار: نقش زنان در پس از فاجعه
-
خشونت در ماه رمضان
-
زییا، خفتهای در خاک
-
ای خاک نفرینشده! چند و چند لیلا در آغوش داری؟