روایت دهم

روایت دهم شاید روایت من به اندازه بقیه تلخ نباشه ولی فکر می‌کنم لازمه. من توی یه خانواده به دنیا اومدم که همه فکر می‌کنن خانواده خیلی روشنفکری دارم. خانواده…

روایت شصت و پنجم

. روایت شصت و پنجم من ۲۶سالمه و برای کل زندگی من داداش و‌ بابام تصمیم می‌گیرن، یه بار داشتم ماشین دوست پسرم می‌شدم که داداشم منو دید، منو کشوند…

روایت یازدهم

روایت یازدهم اولین باری که مورد خشونت پدرم قرار گرفتم وقتی بود که پدرم برای اولین بار متوجه شد دوست پسر دارم و وسط کوچه یک ساعت کتک خوردم و…

روایت شصت و ششم

روایت شصت و ششم وقتی این اتفاق افتاد و روایت بقیه رو می‌خوندم اولش تو دلم گفتم خدا رو شکر که بابای من اینجوری نیست، اما یهو یاد چیزایی افتادم…

روایت دوازدهم

روایت دوازدهم پانزده سالم بود و به طور مجازی با یه پسری آشنا شده بودم و حرف می‌زدیم. یه بار رفته بودم بیرون که تلفنی حرف بزنیم و به پدر…

روایت شصت و ششم

. روایت شصت و ششم وقتی این اتفاق افتاد و روایت بقیه رو می‌خوندم اولش تو دلم گفتم خدا رو شکر که بابای من اینجوری نیست، اما یهو یاد چیزایی…

روایت سیزدهم

…پیش یه دختر نوجوون در میزنه و اجازه میخواد بیاد تو. قیافش واسم اشنا نیست +مال اینجایی؟ -نه +می‌تونم كمكت كنم؟ -حامله ام +چند سالته؟ -شانزده +مباركه، شناسنامه ات رو…