روایت سیزدهم
لرستان به خودسوزی زنان معروفه، میگن جمعهای نیست بیاد و بگذره و یك زن خودش رو آتیش نزنه. من پزشك تازه كار یه مركز روستایی هستم. چهار ماه پیش یه دختر نوجوون در میزنه و اجازه میخواد بیاد تو. قیافش واسم اشنا نیست +مال اینجایی؟ -نه +میتونم كمكت كنم؟ -حامله ام +چند سالته؟ -شانزده +مباركه، شناسنامه ات رو بده برات تشكیل پرونده بدم. -نمیخوامش، میخوام بندازمش. +كاری از من برنمیاد. -تورو به شیر مادرت كمكم كن. + به خدا دست من نیست، اصلا من داروش رو ندارم. -چرا دارین دروغ میگین، رفتم یه خانوم داشت گفت هشتصد تومن ، به علی ندارم (زار میزنه) میخوام براش یه لیوان آب بیارن. -خانم من بدبختم، نذار بی آبروتر بشم نذار سیاهبختتر بشم تو رو به علی كمكم كن. من ۹ سالم بود شوهرم دادن ،تا ۱۳ سالگی هرشب سر اینكه چرا بچهت نمیشه كتك میخوردم. زن اولش پنج تا دختر زاییده بود، منم كه نازا شده بودم. نگاه كن.. (روی بازوهاش جای ته سیگار هست، یه انگشتش هم كج جوش خورده) سیزده سالگی پس داد منو به ننهام گفت این بچهش نمیشه. رفت با دختر همسایه ازدواج كرد اونم سر سال یه پسر براش زایید. خواهرام همه رابطهشون رو باهام قطع كردن میگن من مطلقهام برا شوهرشون خطر دارم. به خدا با یارانه خودم و ننهام زندگیم رو میچرخونم. هیچكس پاش رو خونه ما نمیذاره. ننهام هر روز سر سجاده كسی كه بخت منو بستن لعنت میكنه. خانوم به خدا رفتم كارگری، خانوم صاحبخونه بعد از یكی دو هفته جوابم كرد، گفت تازه فهمیدم مطلقهای؛ برای زندگیم خطر داری. هرجا میرفتم كارگری میفهمیدن و بیرونم كردن. خانم به خدا مجبور شدم به خاطر سیر كردن شكم خودم و ننه ام مجبور شدم... سرش رو میذاره رو میز زار میزنه. از مامای مركز میخوام معاینه اش كنه. هرچی بیماری مقاربتی تو كتابا خونده بودم به چشم میدیدم. بچهش احتمالا دو سه ماهه بود. اشك میریخت: من بدبختم نذار بیآبروتر بشم. شكمم بیاد جلو میكشنم. این بچه وقتی باید میومد نیومد، الان بیاد چیكار؟ زنگ زدم اورژانس اجتماعی گفتم بیان بهش گفتم من واقعا كاری از دستم برنمیاد. یه مقدار مولتی ویتامین و مكمل و دارو دادم بهش. اشك ریخت و رفت. بعد از یك ماه فهمیدم خودسوزی كرده، اشك ریختم. پزشكای ایران كوچكترین اشاره ای به سقط ،دارو یا كمك برای انجام این كار انجام بدن پروانهشون باطل میشه و دادگاهی میشن. بعضی ها تو مطب های خصوصی انجام میدن ولی اگه بفهمن به سیخ میکشوننشون. خواهراش و جامعه طردش كردن و موجب تنفروشیش شدن. اون از ترس بی آبرویی خودسوزی كرد.
لرستان به خودسوزی زنان معروفه، میگن جمعهای نیست بیاد و بگذره و یك زن خودش رو آتیش نزنه. من پزشك تازه كار یه مركز روستایی هستم. چهار ماه پیش یه دختر نوجوون در میزنه و اجازه میخواد بیاد تو. قیافش واسم اشنا نیست +مال اینجایی؟ -نه +میتونم كمكت كنم؟ -حامله ام +چند سالته؟ -شانزده +مباركه، شناسنامه ات رو بده برات تشكیل پرونده بدم. -نمیخوامش، میخوام بندازمش. +كاری از من برنمیاد. -تورو به شیر مادرت كمكم كن. + به خدا دست من نیست، اصلا من داروش رو ندارم. -چرا دارین دروغ میگین، رفتم یه خانوم داشت گفت هشتصد تومن ، به علی ندارم (زار میزنه) میخوام براش یه لیوان آب بیارن. -خانم من بدبختم، نذار بی آبروتر بشم نذار سیاهبختتر بشم تو رو به علی كمكم كن. من ۹ سالم بود شوهرم دادن ،تا ۱۳ سالگی هرشب سر اینكه چرا بچهت نمیشه كتك میخوردم. زن اولش پنج تا دختر زاییده بود، منم كه نازا شده بودم. نگاه كن.. (روی بازوهاش جای ته سیگار هست، یه انگشتش هم كج جوش خورده) سیزده سالگی پس داد منو به ننهام گفت این بچهش نمیشه. رفت با دختر همسایه ازدواج كرد اونم سر سال یه پسر براش زایید. خواهرام همه رابطهشون رو باهام قطع كردن میگن من مطلقهام برا شوهرشون خطر دارم. به خدا با یارانه خودم و ننهام زندگیم رو میچرخونم. هیچكس پاش رو خونه ما نمیذاره. ننهام هر روز سر سجاده كسی كه بخت منو بستن لعنت میكنه. خانوم به خدا رفتم كارگری، خانوم صاحبخونه بعد از یكی دو هفته جوابم كرد، گفت تازه فهمیدم مطلقهای؛ برای زندگیم خطر داری. هرجا میرفتم كارگری میفهمیدن و بیرونم كردن. خانم به خدا مجبور شدم به خاطر سیر كردن شكم خودم و ننه ام مجبور شدم... سرش رو میذاره رو میز زار میزنه. از مامای مركز میخوام معاینه اش كنه. هرچی بیماری مقاربتی تو كتابا خونده بودم به چشم میدیدم. بچهش احتمالا دو سه ماهه بود. اشك میریخت: من بدبختم نذار بیآبروتر بشم. شكمم بیاد جلو میكشنم. این بچه وقتی باید میومد نیومد، الان بیاد چیكار؟ زنگ زدم اورژانس اجتماعی گفتم بیان بهش گفتم من واقعا كاری از دستم برنمیاد. یه مقدار مولتی ویتامین و مكمل و دارو دادم بهش. اشك ریخت و رفت. بعد از یك ماه فهمیدم خودسوزی كرده، اشك ریختم. پزشكای ایران كوچكترین اشاره ای به سقط ،دارو یا كمك برای انجام این كار انجام بدن پروانهشون باطل میشه و دادگاهی میشن. بعضی ها تو مطب های خصوصی انجام میدن ولی اگه بفهمن به سیخ میکشوننشون. خواهراش و جامعه طردش كردن و موجب تنفروشیش شدن. اون از ترس بی آبرویی خودسوزی كرد.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor killing in Mashhad, Iran: Young woman murdered by her husband
-
Honor killing in Mashhad, Iran: 17-year-old kills his sister
-
داستان فیروز آزاد
-
داستان ناگفته فاطمه صفدری
-
سایههای شک و تردید: داستان تلخ صبا و مسلم
-
داستان زنکشی در میاندوآب
-
زیر آوار: نقش زنان در پس از فاجعه
-
خشونت در ماه رمضان
-
زییا، خفتهای در خاک
-
ای خاک نفرینشده! چند و چند لیلا در آغوش داری؟