.
روایت شصت و ششم
وقتی این اتفاق افتاد و روایت بقیه رو میخوندم اولش تو دلم گفتم خدا رو شکر که بابای من اینجوری نیست، اما یهو یاد چیزایی افتادم و بغضم گرفت. یه شب با دوستم که دختره بیرون بودم و بابام شک کرد که با پسر بودم، کلی دعوام کرد، کلی زنگ زد به دوستم تا مطمئن بشه، بعدم اومد من رو زد و تا یه ماه انگشتم ورم داشت و درد.
یادم اومد و بغضم گرفت که هیچوقت نتونستم بدون مخفی کاری با کسی دوست بشم که پسره، چه برسه به دوست پسر داشتن. یادم افتاد که اولین دوست پسرم عکسهام رو پخش کرد و آبرومو رو برد تو دانشگاه و حتی واسه مامانم فرستاد ولی من مجبور شدم سکوت کنم چون بابام بدترش رو سرم میاورد.
و همه اینا درحالیه که بابای خودم وقتی متاهل بود و دوتا بچه داره رفت با کسی دوست شد، خیانت کرد و حتی به مادرم بیماری داد. حتی الانم که میخونم اشکم میاد که چرا، چون دخترم باید اینجور زندگی کنم اما خودش که مرد هست... !
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
زییا، خفتهای در خاک
-
ای خاک نفرینشده! چند و چند لیلا در آغوش داری؟
-
چرا نرگس زیبا باید بمیرد؟ “من هیچ اعتراضی به او نداشتم”، زنی که او را آتش زد، گفت.
-
Honor Killing in Viry-Châtillon, France: Brothers Beat Their Sister’s Ex-Boyfriend to Death
-
Honor Killing in Ahvaz, Iran: Young woman murdered in front of her husband by her brothers
-
Honor Killing in Abadan, Iran: Daughter Strangled by Her Father
-
Honor Killing in Punjab, Pakistan: Maria Bibi Murdered by Her Father and Brothers
-
Femicide in Mierlo, Netherlands: Syrian woman stabbed to death
-
Domestic Violence Leads to Suicide in Saqez, Iran: Halaleh Eliasi’s Sad Story
-
15-year-old Iranian girl likely murdered because she was in love with a boy