روایت پنجاه و یکم
وقتی کوچیکتر بودم بابام دوست نداشت دختر داشته باشه. منو هیچ وقت هیچ جا نمیبرد با خودش. وقتی یکم بزرگتر شدم و بدنم شروع به تغییر کرد دیگه بهم دست هم نمیزد چه برسه به بغل کردن و اینا. از بدن خودم بیزار بودم فکر میکردم تقصیر خودمه که نمیخواد دستش بهم بخوره ولی این دست نخوردن فقط برای نوازش بود.
اگر کاری انجام میدادم که نمیپسندید، یا تهدید میشدم یا کتک میخوردم؛ اگر کنترل تلویزیون رو به کانالی میبردم که دوست نداشت، اگر بعد از مدرسه پنج دقیقه بیشتر طول میکشید تا برگردم و با دوستام یکم برف بازی میکردم، اگر در مقابل هرچیزی از خودم دفاع میکردم فرقی نداشت، اون خیلی خیلی از دستم عصبانی میشد.
یه بار به مشاور مدرسه گفتم که چرا انگشت شصتم در رفته، اونم زنگ زد که والدینم بیان و ببیندشون. اونروز وحشتناکترین روز زندگیم بود، متهم شدم به دروغگویی و خیالبافی با توجیه اینکه پدرت خیلی موجه به نظر میرسید، امکان نداره حرفات درست باشه. حتی دلم نمیخواد اون روزهارو دوباره یادم بیاد. الان من ۲۲ سالمه با وجود همه ی تلاش هام هنوز با خانواده زندگی میکنم و دیگه امیدی ندارم که بتونم مستقل و عادی زندگی کنم.
وقتی کوچیکتر بودم بابام دوست نداشت دختر داشته باشه. منو هیچ وقت هیچ جا نمیبرد با خودش. وقتی یکم بزرگتر شدم و بدنم شروع به تغییر کرد دیگه بهم دست هم نمیزد چه برسه به بغل کردن و اینا. از بدن خودم بیزار بودم فکر میکردم تقصیر خودمه که نمیخواد دستش بهم بخوره ولی این دست نخوردن فقط برای نوازش بود.
اگر کاری انجام میدادم که نمیپسندید، یا تهدید میشدم یا کتک میخوردم؛ اگر کنترل تلویزیون رو به کانالی میبردم که دوست نداشت، اگر بعد از مدرسه پنج دقیقه بیشتر طول میکشید تا برگردم و با دوستام یکم برف بازی میکردم، اگر در مقابل هرچیزی از خودم دفاع میکردم فرقی نداشت، اون خیلی خیلی از دستم عصبانی میشد.
یه بار به مشاور مدرسه گفتم که چرا انگشت شصتم در رفته، اونم زنگ زد که والدینم بیان و ببیندشون. اونروز وحشتناکترین روز زندگیم بود، متهم شدم به دروغگویی و خیالبافی با توجیه اینکه پدرت خیلی موجه به نظر میرسید، امکان نداره حرفات درست باشه. حتی دلم نمیخواد اون روزهارو دوباره یادم بیاد. الان من ۲۲ سالمه با وجود همه ی تلاش هام هنوز با خانواده زندگی میکنم و دیگه امیدی ندارم که بتونم مستقل و عادی زندگی کنم.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor killing in Mashhad, Iran: Young woman murdered by her husband
-
Honor killing in Mashhad, Iran: 17-year-old kills his sister
-
داستان فیروز آزاد
-
داستان ناگفته فاطمه صفدری
-
سایههای شک و تردید: داستان تلخ صبا و مسلم
-
داستان زنکشی در میاندوآب
-
زیر آوار: نقش زنان در پس از فاجعه
-
خشونت در ماه رمضان
-
زییا، خفتهای در خاک
-
ای خاک نفرینشده! چند و چند لیلا در آغوش داری؟