روایت شصت و چهارم
من همیشه فکر میکردم توی یک خانواده روشن فکر بزرگ شدم. پدرم فوت شده و مامانم هیچوقت منو محدود نکرده بود و برادرم هم همینطور. به عنوان اولین رابطهام با یه آدم نادرست آشنا شدم که همه جوره آزارم میداد و ازم سواستفاده میکرد ولی فکر میکردم دوستش دارم! و خانوادهام به همین خاطر مخالف بودن ولی من انگار که به اون آدم اعتیاد پیدا کرده بودم و نمیتونستم ولش کنم.
ازم گوشیم رو گرفتن و گفتن حق نداری از خونه بیرون بری. به بهانه دانشگاه رفتم بیرون پیش همون آدم وقتی برگشتم فهمیده بودن و برادرم دستش رو گذاشت دور گلوم و تا جایی که میتونست فشار داد، تمام اون مدت نگاهم به مامانم بود که فقط نگاه میکرد. قبل از اینکه خفه شم ولم کرد. توی شوک بودم که این همون خونست که حرف از برابری زن و مرد همیشه توش بود؟ اینا همون آدمان؟
بعدا مامانم گفت تقصیر خودت بود، ما صلاحت رو میخوایم! ولی چیزی که متفاوت بود این بود که سالها بعد، این بار برادرم با یک آدم اشتباه و سؤاستفادهگر وارد رابطه شد و منم گفتم این آدم درستی نیست و برای بار دوم ازش کتک خوردم، این بار چون من صلاحش رو میخواستم! بعدا ازم معذرت خواهی کردن ولی هیچوقت دیگه حس امنیت نکردم.
من همیشه فکر میکردم توی یک خانواده روشن فکر بزرگ شدم. پدرم فوت شده و مامانم هیچوقت منو محدود نکرده بود و برادرم هم همینطور. به عنوان اولین رابطهام با یه آدم نادرست آشنا شدم که همه جوره آزارم میداد و ازم سواستفاده میکرد ولی فکر میکردم دوستش دارم! و خانوادهام به همین خاطر مخالف بودن ولی من انگار که به اون آدم اعتیاد پیدا کرده بودم و نمیتونستم ولش کنم.
ازم گوشیم رو گرفتن و گفتن حق نداری از خونه بیرون بری. به بهانه دانشگاه رفتم بیرون پیش همون آدم وقتی برگشتم فهمیده بودن و برادرم دستش رو گذاشت دور گلوم و تا جایی که میتونست فشار داد، تمام اون مدت نگاهم به مامانم بود که فقط نگاه میکرد. قبل از اینکه خفه شم ولم کرد. توی شوک بودم که این همون خونست که حرف از برابری زن و مرد همیشه توش بود؟ اینا همون آدمان؟
بعدا مامانم گفت تقصیر خودت بود، ما صلاحت رو میخوایم! ولی چیزی که متفاوت بود این بود که سالها بعد، این بار برادرم با یک آدم اشتباه و سؤاستفادهگر وارد رابطه شد و منم گفتم این آدم درستی نیست و برای بار دوم ازش کتک خوردم، این بار چون من صلاحش رو میخواستم! بعدا ازم معذرت خواهی کردن ولی هیچوقت دیگه حس امنیت نکردم.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
داستان فیروز آزاد
-
داستان ناگفته فاطمه صفدری
-
سایههای شک و تردید: داستان تلخ صبا و مسلم
-
داستان زنکشی در میاندوآب
-
زیر آوار: نقش زنان در پس از فاجعه
-
خشونت در ماه رمضان
-
زییا، خفتهای در خاک
-
ای خاک نفرینشده! چند و چند لیلا در آغوش داری؟
-
چرا نرگس زیبا باید بمیرد؟ “من هیچ اعتراضی به او نداشتم”، زنی که او را آتش زد، گفت.
-
Honor Killing in Viry-Châtillon, France: Brothers Beat Their Sister’s Ex-Boyfriend to Death