روایت سی و سوم

یادمه دانش آموز زرنگی بودم و المپیاد ریاضی مقام استانی آوردم و دعوت شدم برای کشوری،پدرم در حقم کوتاهی کرد و پیشرفتی نداشتم توش.مامان تمام تلاششو می‌کرد که استعدادامونو پرورش بده،راضی‌ام ازش،تاثیر خوبی ازش دیدم تو کل زندگیم،اما خب داستان های رابطه ی پدر دختری یه چیز دیگه‌اس. سوم راهنمایی بودم،یه دختر ۱۴ ساله که با مزاحم تلفنی دوست شدم،شخصی که بعد از یک‌ سال فهمیدم اسمش رو هم بهم دروغ گفته بود. اینکه کارم اشتباه بوده رو می‌دونم اما من پر بودم از کمبود میل به توجه و محبت.بابا فهمید گوشیو ازم گرفتن،تو مدرسه از همکلاسیام شنیدم که بابام به پدراشون گفته نذارن با من بگردن چون من دختر خوبی نیستم!یه پدر راجب بچش این حرفو میزنه مگه؟‌ پول جمع کردم طلامو فروختم و گوشی مخفی خریدم و به ارتباطم با اون آقا ادامه دادم،بعد از چند ماه لو رفتم،خارج از جزئیاتی که پیش می‌اومد،چندین بار خودکشی کردم. سخت گیریا روم بیشتر شد،از مدرسه ی دولتی پروندمو گرفتن بردن غیرانتفاعی و از دوستام جدام کردن،جوری شده بود که هر روز مامان می‌بردتم مدرسه و می‌آورد.نمی‌دونید که چقدر این اتفاق برام وحشتناک بود.از مدرسه فرار کردم تنها،بعد از ۴ساعت پیدام کردن.خاله و داییم و بابام،بابا روم دست بلند نکرد،اما از داییم بد کتک خوردم،صورتم تو دستاش مچاله شده بود،دهنم پر خون بود. یادمه تا ۱هفته بعدش هرکی می‌اومد خونمون میگفتن من رو حشره گزیده.آوردنم خونه،البته تو مسیر چندبار سعی کردم فرار کنم یا خودمو از ماشین پرت کنم،اما موفق نشدم. وقتی رسیدیم خونه،پاهام رو با زنجیر بستن،بعدازظهرش بابام منو برد پیش وکیل و منو تهدید کرد که ازم شکایت می‌کنه و بعدش به مشاوره معرفی شدیم.بعدش مامانم خودکشی کرد و بعد از اون من دیگه مشاوره نرفتم.بعدش مامانم مریض شد و دیسک کمر گرفت و همه می‌گفتن که من مقصرم.الان میرم دانشگاه و هنوز پدرم مخالف همه چیز منه در صورتی که آزادی که به برادر و خواهرم میده بیشتر از منه. پارسال وقتی قرار بود با یه اکیپ دوچرخه سواری دختر پسر برم پدرم اجازه نداد و گفت اگر رفتی دیگه برنگرد،وقتی دلیلش رو پرسیدم دلیل قانع کننده ای نداشت و من رفتم و دیگه برنگشتم.تا دو هفته با عمو و پدربزرگم زندگی کردم و بعدش به خونه دانشجویی خواهرم رفتم،پدرم تا چندماه به من هیچ پولی نداد و من از پس انداز و فروختن طلاهام شهریه دانشگاهم رو دادم.هنوزم کامل مستقل نشدم و خیلی تحت فشارم اما اونقدر به تلاشم ادامه می‌دم تا بگم بالاخره تونستم.جدا از جنسیتم من حق انتخاب و آزادی دارم،من یک بار بیشتر زندگی نمی‌کنم.

 

این پست را در اینستاگرام ببینید

 

Posted in honor violence and tagged .