روایت بیست و سوم
من خودم هم قربانی این خشونت وناموس پرستی بودم. زمانی که ۱۸سالم بود فقط بخاطر پیدا شدن پوستر یه فوتبالیست معروف توسط برادرم تو کشوی کتابهای خواهر ۱۵ ساله ام یه دعوایی شد که نگم براتون. اون روز صبح خواهرم مدرسه بود ومن شیفت عصر بودم. وقتی برادرم شروع کرد به قیل و قال و تحریک پدر و مادرم که وای خاک بر سر ما، خواهرمون خراب شده، الان دیگه نمیتونیم جمعش کنیم، حالا دیگه دو روز دیگه با یکی بریزه رو هم و دوست میشه، چیکار کنیم و من خودم آدمش میکنم و اینها.. منم لجم گرفت از اینکه خانوادم از کودکیمون همیشه تموم اختیارات رو به برادرام داده بودن از روی سادگی و مظلومیت و بیسوادیشون و برادرامم میتازوندن.
بعد دیگه اون روز جلو برادرم وایسادم و ازخواهرم دفاع کردم و گفتم به تو هیچ ربطی نداره اون با کسی هست یا نیست و حق دخالت از این به بعد نداری و اینها که یهو یه مشت کوبوند تو وسط صورتم و دماغم شکست، یعنی انقدر خونریزی زیاد بود دستمال جوابگو نبود و مادرمو پدرم چندین روسری بزرگ آوردن که من بگیرم جلو خونریزی و صورتم رو تمیز کنم و منو بردن دکتر و عکسبرداری و تا دو ماه بخاطر کبودی زیر چشمام و دماغم ازخونه نمیتونستم بیرون برم.
از آسیبهای دیگه ناموس پرستی در روان من و خواهرام این بود که تا مرز سی سالگی ما هیچ دوست پسری و عشقی رو تجربه نکردیم چون آشنایی رو تو مخمون کرده بودن، فقط سنتی و ازدواج، هر آشنایی غیر از این و دوستی نشانه خراب بودن یک دختر هست. ما زندگی نکردیم، ما عاشقی نکردیم، ما رشد عاطفی و احساسی نکردیم، ما احساساتمون عقیم موند و در حسرت روابط دلخواه سوختیم و جوانی و تایم طلایی عمر با ارزشمون رو از دست دادیم. لعنت به عقاید پوچ و خرافی و رادیکالی و غیرواقعی و اسلام گرا.
من خودم هم قربانی این خشونت وناموس پرستی بودم. زمانی که ۱۸سالم بود فقط بخاطر پیدا شدن پوستر یه فوتبالیست معروف توسط برادرم تو کشوی کتابهای خواهر ۱۵ ساله ام یه دعوایی شد که نگم براتون. اون روز صبح خواهرم مدرسه بود ومن شیفت عصر بودم. وقتی برادرم شروع کرد به قیل و قال و تحریک پدر و مادرم که وای خاک بر سر ما، خواهرمون خراب شده، الان دیگه نمیتونیم جمعش کنیم، حالا دیگه دو روز دیگه با یکی بریزه رو هم و دوست میشه، چیکار کنیم و من خودم آدمش میکنم و اینها.. منم لجم گرفت از اینکه خانوادم از کودکیمون همیشه تموم اختیارات رو به برادرام داده بودن از روی سادگی و مظلومیت و بیسوادیشون و برادرامم میتازوندن.
بعد دیگه اون روز جلو برادرم وایسادم و ازخواهرم دفاع کردم و گفتم به تو هیچ ربطی نداره اون با کسی هست یا نیست و حق دخالت از این به بعد نداری و اینها که یهو یه مشت کوبوند تو وسط صورتم و دماغم شکست، یعنی انقدر خونریزی زیاد بود دستمال جوابگو نبود و مادرمو پدرم چندین روسری بزرگ آوردن که من بگیرم جلو خونریزی و صورتم رو تمیز کنم و منو بردن دکتر و عکسبرداری و تا دو ماه بخاطر کبودی زیر چشمام و دماغم ازخونه نمیتونستم بیرون برم.
از آسیبهای دیگه ناموس پرستی در روان من و خواهرام این بود که تا مرز سی سالگی ما هیچ دوست پسری و عشقی رو تجربه نکردیم چون آشنایی رو تو مخمون کرده بودن، فقط سنتی و ازدواج، هر آشنایی غیر از این و دوستی نشانه خراب بودن یک دختر هست. ما زندگی نکردیم، ما عاشقی نکردیم، ما رشد عاطفی و احساسی نکردیم، ما احساساتمون عقیم موند و در حسرت روابط دلخواه سوختیم و جوانی و تایم طلایی عمر با ارزشمون رو از دست دادیم. لعنت به عقاید پوچ و خرافی و رادیکالی و غیرواقعی و اسلام گرا.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor Killing in Golestan, Iran: Mobina Kandabi Murdered by Her Husband
-
Femicide in Amsterdam: 30-Year-Old Dragana Stabbed to Death by Her Ex-Partner
-
Honor Killing in The Hague, Netherlands: Twelve-Year Prison Sentences for Both Perpetrators
-
Honor Killing in Khoy, Iran: Setareh Moesipoor Shot Dead by Her Brother-in-Law
-
Femicide in Iran: New Report Reveals Alarming Rise in 2024
-
Femicide in Eslamshahr, Iran: 18-year-old Fatemeh Soltani murdered by her father
-
Attempted honor killing in Kiel, Germany: Father and two sons charged
-
Honor Killing in Eslamabad-e Gharb, Iran: 12-Year-Old Aylar Zaherpour Murdered by Her Father
-
Honor Killing in Sindhanur, India: Three Sentenced to Death, Nine to Life Imprisonment
-
Honor Killing in Lessebo, Sweden: Father and Brother Convicted of Murdering Shahida Azizi