روایت سی و هشتم
داستانی که من در نه سالگیم شاهدش بودم هم قضیه ی غم انگیز و دل آشوبی هست. خواهرم که از من شش سال بزرگتر بود و دوست صمیمی داشت که همسایه ی ما هم بودند، دختر بسیار آروم و درسخوانی بود، بارها به خانه ی ما آمده بود. دقیقا دوم دبیرستان بودند که توسط پدرش و پای اجاق گاز خفه شد.
اون روزها من اصلا معنای تجاوز رو نمیدونستم، اما هرجا مینشستیم و بلند میشدیم میگفتند به منصوره تجاوز شده. تمام ذهن کودکانه ام مالامال از این سوال بود که تجاوز چیه. بعدها فهمیدیم که منصوره ی قصه ی ما با پسری دوست میشه و اون پسر در نبود پدر و مادرش که به سفر حج رفته بودند دختر رو به خانه میبره و دوستان دیگرش رو هم خبر میکنه و گویا ده نفر با این دختر رابطه ی جنسی برقرار می کنند و همسایه ها که شک میکنند، پلیس رو خبر میکنند. پلیس دختر رو دستگیر میکنه ولی پسرها رو جز دوسه نفرشون رو آزاد کردند.
دختر رو به بیمارستان میبرند و دکتر زنان بعد از معاینه تایید میکنه و ایشون رو به زندان انتقال میدن. منصوره چند وقتی زندانی بود که شاید کمتر از یکماه و بعد از آزادی توسط پدرش با قید وثیقه، توسط پدرش با روسری خفه شد. پدر نهایتا دوسال زندان بود و آزاد شد. قانون مسخره ی کشور به جای حمایت روانی و عاطفی از دختر چهارده ساله، اون رو به جرم برقراری رابطه با یک پسر زندانی کردند و پدر هم که احساس می کرد بی آبرو شده چنین وقاحتی کرد و دخترش را کشت. منصوره ی داستان ما هم بسیار باهوش بود، هنوز مهربانی چشمهاش در خاطرم هست.
داستانی که من در نه سالگیم شاهدش بودم هم قضیه ی غم انگیز و دل آشوبی هست. خواهرم که از من شش سال بزرگتر بود و دوست صمیمی داشت که همسایه ی ما هم بودند، دختر بسیار آروم و درسخوانی بود، بارها به خانه ی ما آمده بود. دقیقا دوم دبیرستان بودند که توسط پدرش و پای اجاق گاز خفه شد.
اون روزها من اصلا معنای تجاوز رو نمیدونستم، اما هرجا مینشستیم و بلند میشدیم میگفتند به منصوره تجاوز شده. تمام ذهن کودکانه ام مالامال از این سوال بود که تجاوز چیه. بعدها فهمیدیم که منصوره ی قصه ی ما با پسری دوست میشه و اون پسر در نبود پدر و مادرش که به سفر حج رفته بودند دختر رو به خانه میبره و دوستان دیگرش رو هم خبر میکنه و گویا ده نفر با این دختر رابطه ی جنسی برقرار می کنند و همسایه ها که شک میکنند، پلیس رو خبر میکنند. پلیس دختر رو دستگیر میکنه ولی پسرها رو جز دوسه نفرشون رو آزاد کردند.
دختر رو به بیمارستان میبرند و دکتر زنان بعد از معاینه تایید میکنه و ایشون رو به زندان انتقال میدن. منصوره چند وقتی زندانی بود که شاید کمتر از یکماه و بعد از آزادی توسط پدرش با قید وثیقه، توسط پدرش با روسری خفه شد. پدر نهایتا دوسال زندان بود و آزاد شد. قانون مسخره ی کشور به جای حمایت روانی و عاطفی از دختر چهارده ساله، اون رو به جرم برقراری رابطه با یک پسر زندانی کردند و پدر هم که احساس می کرد بی آبرو شده چنین وقاحتی کرد و دخترش را کشت. منصوره ی داستان ما هم بسیار باهوش بود، هنوز مهربانی چشمهاش در خاطرم هست.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Honor Killing in Eskilstuna, Sweden: Abier Murdered for Wanting a Divorce
-
Honor Killing in Mailsi, Pakistan: Mother-in-law Set on Fire After Refusal of Reconciliation
-
Honor Killing in Nahavand, Iran: 26-Year-Old Athlete Raheleh Siyavoshi Murdered by Her Husband
-
Suspected Honor Killing of Young Engineer in India
-
Honor Killing in Uttar Pradesh, India: 17-Year-Old Girl Shot Dead by Father and Brother
-
Shooting in Sneek, Netherlands: Daniel el Makrini (32) shoots pregnant ex-girlfriend and commits suicide
-
Attempted Honor Killing in Heilbronn, Germany
-
Honor Killing in Maragheh, Iran: Somayeh Kiomarthi and Her Two Daughters Murdered
-
Attempted Incitement to Honor Killing of Own Daughter in Germany
-
Honor Killing in Almere, the Netherlands: Body of Missing Syrian Woman Found, Ex-Husband on the Run