روایت پنجاه و پنجم
روایت پنجاه و پنجم من وقتی دقیقا همسن رومینا بودم پدرم فهمید دوست پسر دارم، معلمم زنگ زده بود به مامانم و یه عالمه کنایه و نیش زده بود و…
Honorviolence.ir
به یاد قربانیان، نمی گذاریم مرگ آنها بدون مجازات بماند!
روایت پنجاه و پنجم من وقتی دقیقا همسن رومینا بودم پدرم فهمید دوست پسر دارم، معلمم زنگ زده بود به مامانم و یه عالمه کنایه و نیش زده بود و…
عرف و سنت: مادر رومینا در مصاحبههایش گفته است که پدر رومینا از او خواسته است تا حلق آویز کردن به او یاد بدهد . همچنین او مرگ موش خریده…
روایت پنجاه و ششم این ماجرا مربوط به سال 80 هست، اون موقع من اول دبیرستان بودم، هیچی از مسائل جنسی نمیدونستم و حتی هیچ فیلمی هم ندیده بودم. خیلی…
. عرف و سنت: مادر رومینا در مصاحبههایش گفته است که پدر رومینا از او خواسته است تا حلق آویز کردن به او یاد بدهد . همچنین او مرگ موش…
روایت پنجاه و هفتم تجربه مشابه رومینا رو من دو بار داشتم؛ یه بار که سال آخر دبیرستان بودم و یه بار هم در دانشگاه. بار اول که پدر و…
روایت سوم بعد از داستان رومینا خیلی به کودکی خودم و خواهرهام فکر کردم، به رفتارهای پدرم با ما… دوست نداشتم توی این وارسیها به چیز منفیای نسبت به پدرم…
روایت پنجاه و هشتم یادم میاد ۱۱ساله بودم، پدر و مادرم از هم جدا شده بودن، من با پدرم زندگی میکردم؛ زن بابام خیلی آزارم میداد، بابام هم معتاد بود…