روایت پنجاه و چهارم

روایت پنجاه و چهارم یادمه دوم راهنمایی بودم و کلاس زبان می‌رفتم، تو راهِ کلاس یه پسری بهم شماره داد و منم چون وضعیت خوبی تو خانواده‌ام نداشتم و هیچوقت…

روایت پنجاه و پنجم

روایت پنجاه و پنجم من وقتی دقیقا هم‌سن رومینا بودم پدرم فهمید دوست پسر دارم، معلمم زنگ زده بود به مامانم و یه عالمه کنایه و نیش زده بود و…

روایت پنجاه و ششم

روایت پنجاه و ششم این ماجرا مربوط به سال 80 هست، اون موقع من اول دبیرستان بودم، هیچی از مسائل جنسی نمی‌دونستم و حتی هیچ فیلمی هم ندیده بودم. خیلی…

روایت پنجاه و هفتم

روایت پنجاه و هفتم تجربه مشابه رومینا رو من دو بار داشتم؛ یه بار که سال آخر دبیرستان بودم و یه بار هم در دانشگاه. بار اول که پدر و…