روایت بیست و نهم

روایت بیست و نهم من 30 ساله، دانشجوی دکتری دانشگاه تهران. ماجرای بحران رنگ زرد خردلی رو براتون تعریف میکنم. 3ماه پیش وقتی با شلوار زرد خردلی که تازه مد…

روایت هفتاد و هفتم

روایت هفتاد و هفتم من تو یه خانواده تقریبا مذهبی و به شدت متعصب بزرگ شدم. هفده ساله بودم که با پسر یکی از اقوام که همسن و سال بودیم…

روایت سی ام

روایت سی ام من کلا خیلی دختر حرف شنویی بودم، جرأت انجام کاری خلاف نظرشون رو نداشتم. دانشجو بودم ترم اول؛ بیشتر دخترا صورتشون رو اصلاح می‌کردن، من خیلی صورت…

روایت سی و دوم

روایت سی و دوم سال اول دانشگاه بودم، تقریبا ۱۹ ساله، یه شب خونه ی عمه ام اینا دعوت بودیم، من با بقیه ی بچه ها توی یه اتاق جمع…

روایت هشتاد و ششم

روایت هشتاد و ششم مادر من یه زن مجرده و سالها پیش با مردی وارد رابطه شد. یه شب همدیگر رو تو خونه ملاقات کردن و در حال حرف زدن…

گزارشی از وقوع یک زن‌کشی در کرمانشاه

گزارشی از وقوع یک زن‌کشی در کرمانشاه هه‌نگاو: یک زن جوان در کرمانشاه با هویت “محترم ویسی” ٣٨ ساله حدوداً دو هفته پیش توسط پسرش و به بهانه هر آنچه…

روایت سی و سوم

روایت سی و سوم یادمه دانش آموز زرنگی بودم و المپیاد ریاضی مقام استانی آوردم و دعوت شدم برای کشوری،پدرم در حقم کوتاهی کرد و پیشرفتی نداشتم توش.مامان تمام تلاششو…