روایت هفتاد و هشتم
. روایت هفتاد و هشتم من الان 38 سالمه و از بچگی گرفتار پدری خشن و متعصب بودم. وقتی کوچیک بودم حتی اگر میدید روی پای برادرم مینشستم دعوا بپا…
Honorviolence.ir
به یاد قربانیان، نمی گذاریم مرگ آنها بدون مجازات بماند!
. روایت هفتاد و هشتم من الان 38 سالمه و از بچگی گرفتار پدری خشن و متعصب بودم. وقتی کوچیک بودم حتی اگر میدید روی پای برادرم مینشستم دعوا بپا…
ههنگاو: پس از انتشار خبری توسط یکی از پزشکان جراحی در بیمارستان کوثر سنندج، ههنگاو با پیگیری این خبر توانست جزئیات بیشتری از این قتل ناموسی به دست آورد. برپایه…
۱۳ ساله بودم که قرار بود بریم خونه دوستم درس بخونیم. سه تا دوست صمیمی بودیم که پدرم هر دوتای اونارو میشناخت، اون زمان تازه مانتوهایی مد شده بود که…
روایت بیست و هفتم دبيرستان بودم و طبق عادت همه ي نوجوان هاي هم دوران خودم و بخاطر محدوديت زياد پدرم به دروغ براي رفتن به مدرسه و كلاس تقويتي…
روایت هفتاد و نهم گذشتهام رو وانگری کردم، از بعد مهاجرتم از گذشته فراریام و بیزار. پدرم اصلا آدمی نبود که به ما دخترا گیر بده یا محدودمون کنه، فقط…
روایت بیست و هشتم 7 سال قبل سال آخر دبیرستان بودم، دو ماهی میشد گوشی هوشمند خریده بودم، با کسی در ارتباط نبودم و از خودم مطمئن بودم، برای همین…
من سال دوم راهنمايي بودم، چادر سركردن من براي پدرم به شدت اهميت داشت، طوري كه وقتي چادر سر ميكردم و مثل زنهاي ٧٠ساله رو نميگرفتم نميذاشت از خونه بيام…